نمایش نامه کوتاه " پنجره ای رو به کرامت"

نمایش نامه کوتاه
" پنجره ای رو به کرامت"

زری:)در حال صحبت کردن با گوشی تلفن خانه(... خیلی دلم گرفته؛ یه بچه معلولی دارم؛ شیش ساله که از زندگیم هیچی نفهمیدم، کوچیک بود بهتر بود؛الان شیش سالشه کارهای خودشو نمیتونه بکنه، زندگیمون همش شده با محمود جنگ و دعوا و گریه....
دیگه بُریدم ،)اشک در چشمانش حدقه میزند(..شاید باورتون نشه خیلی وقت ها تنها آرزوم اینه کاش یکی از ما تو این دنیا نباشه،اینقدر دکتر بردنها دعا کردنها فایده ای نداشت که دیگه از همه چیز و هم جا ناامید شدم؛ هرکیم از راه میرسه منو نصیحت میکنه،کنایه میزنه..، همه فکر میکنند من مقصرم که اینجوری شد،هیچکدوم تو موقعیت من نیستن،بهترین روزهای زندگیم تبدیل شده به بدترین روزا، بخدا دیگه دارم کم میآرم؛ )اشک هایش را باپَر روسری اش پاک میکند(..این شماره رو دیشب اکرم خانم بهم داد

برای دانلود فایل نمایشنامه اینجا کلیک کنید




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: